شاعر: محمدعلی مردانی





 
بیا ای زینب ای روح روانم
که زد زهر جفا آتش به جانم
بیا ای خواهر غم پرور من
تو باشی غم گسار و یاور من
بi بالینم نشین یکدم ز یاری
مکن در ماتمم افغان و زاری
حسینم را از این ماتم خبر کن
توکل بر خدای دادگر کن
شدم مسموم از دست کارم
زده زهر ستم بر جان شرارم
بیاور طشتی ای خواهر ز احسان
مکن در مرگ من گیسو پریشان
مکن شیون که من در بستر خواب
شدم مسموم کین با قطره آب
کند در کربلا با کام عطشان
حسینم سر به راه دوست قربان
مرا گشته جگر از زهر پاره
فزون زخم حسین است از ستاره
به دشت کربلا ای نور عینم
نباشد جز تو غمخوار حسینم